دانشكده الهيات و معارف اسلامي
موضوع حذف يك يا چند عضو از اعضاي جملههاي قرآني، اهميت ويژهاي دارد. چون از يك سو جنبه بلاغي دارد و از سوي ديگر موجب اختلاف در ترجمهها گرديده است. ما در اين گفتار كوشيدهايم به سؤالهاي زير پاسخ گوئيم: حذف يعني چه؟ چگونه حذف ميتواند در قرآن كاربرد بلاغي داشته باشد؟ به ياري چه معيارهايي ميتوان محذوف را تعيين نمود؟ آيا وظيفه مترجم هنگام مواجه شدن با مواضع حذف، ذكر است يا خير؟ آيا در مواضع حذف، نوع حذف و تعيين محذوف اتفاق نظر وجود دارد؟ و آيا ذكر محذوف در ترجمه با مراد گوينده و شيوههاي بياني قرآن منافاتي ندارد؟
قرآن كريم با تمام ويژگيهاي بي نظير و شيوههاي بياني زيبايش كه در اوج قله فصاحت و بلاغت قرار دارد، از شيوه بلاغي «حذف»، خواه در حرف باشد و خواه در، كلمه و جمله، فراوان بهره جسته است و گاهي از طريق حذف، راههاي رسيدن به فهم صحيح آيات را كوتاهتر نموده است و گاه ديگر حالات دلزدگي و خستگي ناشي از اطناب در كلام را كه ممكن است مخاطب دچار آن گردد زدوده است، گاهي نيز از طريق حذف به مفهوم كلام، نوعي تعميم و توسعه بخشيده است، و گاه ديگر با حذف كلام يا بخشي از آن، به پيرايش و زيباييهاي لفظي و ايجاد توازن در فواصل آيات پرداخته است و...
توجه به اهداف و مقاصد حذف در قرآن و يكسان نبودن ساختار زبان عربي با زبان مقصد - فارسي - از يك سو و ارائه ترجمه مناسب براي رسيدن به فهم صحيحتر آيه از سوي ديگر، دغدغههاي مترجم را در اين فن خطير دو چندان ميسازد. نا گفته پيداست كه در ادبيات هر زبان موضوع حذف و گزيدهگويي امري طبيعيست، اما به لحاظ تفاوت ساختاري زبانها، جايگاه حذف و ذكر، هميشه يكسان نيست و مهمتر اينكه مبحث «حذف» به عنوان يكي از جنبههاي بلاغي در كلام خدا تلقي ميشود كه با ذكر يا حذف در ترجمه قرآن كه كلام بشر است، يكسان نخواهد بود. پس ذكر محذوف در ترجمه قرآن خدشهاي وارد نميسارد و گاهي نيز براي دستيابي به ترجمه درست، لازم است. از سوي ديگر ذكر غير ضروري محذوف در ترجمه، اختلال ايجاد ميكند و يا مخاطب را از رسيدن به فهم فراگير كه خود هدف حذف بوده، باز ميدارد.
ذكر نمونههايي از موارد ياد شده اهميت بحث را روشنتر ميسازد.
يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَ اسْتَغْفَري لِذَنْبِكِ...(يوسف/ 29)
در اين آيه، اسناد فعل «اعرض» به يوسف بديهي است و اسناد فعل «استغفري» به سبب وجود دو ضمير «ي» و «ك» به مفرد مؤنث حاضر نيز مشخص است. ولي چون در فارسي بين افعال و ضماير مذكر و مؤنث وجه تمايزي وجود ندارد، ناچار بايد فاعل واقعي را در «استغفري» ذكر كرد تا هر گونه شبه در نسبت دادن استغفار از گناه به يوسف از بين برود.
وَ اتينا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرةً فَظَلَمُوا بِهَا...(اسراء/ 59).
تركيب ظاهري آيه چنان وا نمود ميكند كه ماده شتر قوم ثمود بينا بوده است.
حال آنكه «مبصرة» وصفي براي موصوف محذوف يعني «آيه»1 است و نه براي «الناقة در اين صورت معني آيه چنين خواهد بود:
«و ما به ثمود ناقه را كه نشانهاي روشن بود، داديم ...»(نك: فيض، 1/38)
در مواردي نيز ذكر محذوف هيچ ضرورتي ندارد. چنانكه پاسخهاي كوتاه در برابر پرسشها، جلوه روشني از حذف است كه در هر زباني وجود دارد. در اين گونه موارد، تا آنجا كه مخّل معني نباشد، از ذكر محذوف خودداري ميگردد:
قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَواتِ وَالارْضِ قُل اللّهُ (سبأ/ 24)، در اين آيه جمله: «يرزقنا من السموات والارض» بعد از اللّه حذف شده است كه نيازي به ذكر آن در ترجمه نيست.
گاهي ممكن است از نوع آن «محذوف»هاي تخيلي باشد كه نحويان براي توجيه اعراب كلمات خلق ميكنند. در اينگونه موارد نه تنها ذكر محذوف ضروري نيست، بلكه اجتناب از آن در بيان ترجمهاي رسا لازم است. مثلاً، ايشان معتقدند كه ميان اداة شرط و اسم بعد از آن فعلي حذف شده است و فعل مذكور در جمله آن را بيان ميكند (نك: شرح بن عقيل، 2/367). و يا چون ميبينند كه مناداي مضاف منصوب است، آن را مفعول تلقي كرده فعلي متعدي براي آن فرض ميكنند، بر اساس اين نظريه (سيبويه در الكتاب، 1/303؛ مبرد در المقتضب، 4/256)، نصب منادي به فعل محذوفي چون «ادعو» و «انادي» است كه «يا» نداء در جاي آن نشسته است (درباره رد اين نظريه نك: ابن مضاء قرطبي، ص 90).
بديهيست كه آوردن اين گونه حذفهاي تخيلي در ترجمه، باعث تباهي آن ميگردد.
حذف در لغت معاني بسيار دارد و حذف مورد بحث ما مفاهيمي چون: خلاصهگويي، سرعت در بيان «كوتاه كردن و... است (نك: فيومي، ماده حذف).
حذف در اصطلاح يعني خودداري از ذكر كلمه يا جملهاي كه با آن مفهوم كامل ميشده است، اما براي اهداف بلاغي و با وجود قرينه لفظي يا معنوي از ذكر آن خودداري شده است (نك : ابن مضاء، ص 88؛ زركشي 3/115؛ باقلاني، ص 268).
چرا حذف رخ ميدهد و چه فوايدي دارد؟
1ـ ابهام ظاهري حذف كه موجبات رويكرد ذهن به گرايشهاي مختلف و شوق دستيابي به مقصود كلام را فراهم ميسازد: خود بيانگر اهميت موضوع ميباشد و تلاش فكري و كنجكاوي براي كشف ابهام و دستيابي به محذوف نيز نوعي لذت معنوي و موفقيت بشمار ميرود:
وَ لَوْ تَري إذْ وُقِفوا عَلَي الّنارِ فَقَالوا يالَيْتَنا...(انعام/ 27).
در اين آيه جواب شرط، حذف شده است2 و اين محذوف بيانگر حالت بسيار عجيب دوزخيان در لحظه وقوف در برابر آتش جهنم است كه هر گز خوش ندارند گامي جلوتر بنهند و تنها آرزويشان باز گشت به دنيا و جبران گذشتههاست. اما چنين آرزويي هر گز تحقق نخواهد يافت. در اين شرايط بسيار دشوار، درماندگي و وخامت حال اين گروه آنقدر بزرگ است كه گويي بيان آن در قالب الفاظ نميگنجد. پس چه شيوهاي بهتر از حذف براي نماياندن اهميت و عظمت موضوع وجود دارد؟
2ـ گوينده ميتواند با حذف به مفهوم كلام خويش عموميت ببخشد و پيامي متفاوت با پيام ذكر ارائه دهد:
«بسم اللّه الرحمن الرحيم»
به نظر ميرسد كه در اين آيه فعل يا مفهومي از فعل به عنوان محل تعلق جارو مجرور ذكر نگرديده است و در نوع محذوف نيز اختلافاتي وجود دارد. اما در ترجمهها ذكري از محذوف نشده است. چرا كه بدون ذكر آن نه تنها خللي در فهم آيه بوجود نميآيد، بلكه زمينه گسترش فهم نيز فراهم ميگردد.
3ـ اگر با ذكر، زمان اعلام و ابلاغ به طول بينجامد، «حذف» مي تواند عهدهدار كوتاه نمودن زمان و استفاده بهينه از فرصت باشد. و اين موضوع در بحث اغراء و تحذير، داراي اهميت است.
4ـ چنانكه ذكر بيجا و اطناب در كلام، باعث اختلال در فهم و دلزدگي در مخاطب ميگردد، پس حذف مفيد، علاوه بر زيبايي در كلام، ميتواند در فهم درست، مؤثر و با ذوق مخاطب همسازتر باشد. براي آگاهي بيشتر از اسباب، دلايل، فوايد و شرايط حذف نك: سيوطي، 3/190-197 زركشي، 3/120-132؛ باقلاني، ص 268؛ امين و جارم، ص 242؛ مقالات و بررسيها، ش 69/ص 157).
گفتيم در مبحث حذف، از ذكر كلمه يا جمله با وجود قرينه، براي رعايت جنبههاي بلاغي خودداري ميشود. با وجود اين در بسياري از موارد، دستيابي به ترجمه صحيح، بدون ذكر محذوف امكان نميپذيرد. براي بازيابي محذوف واقعي، از ملاكهاي زير ميتوان ياري جست:
1ـ دليل قرآني و صراحت محذوف در آيات ديگر:
وَ سَارِعُوا اِءليَ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبّكم و جَنّةٍ عرضُها السمواتُ والارضُ... (ال عمران/ 133).
در اين آيه سخن از بهشتي است كه گسترهاش آسمانها و زميناند. اما در آيهاي ديگر همين مفهوم در قالب تشبيه و با حرف كاف آمده است:
سَابِقُوا اِليَ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَالأرْضِ...(حديد/ 21). در اين آيه وسعت بهشت به وسعت آسمان و زمين تشبيه شده است و اين مفهوم با در نظر گرفتن كاف محذوف در آيه اول ما را در فهم درستتر آيه ياري ميكند.
و جَاَء رَبُّكَ وَالمَلَكُ صَفّا صَفّا(فجر/ 22). از ظاهر آيه چنين بر ميآيد كه عمل آمدن، به خداوند نسبت داده شده است و اين امر براي خداوندي كه در فراي زمان و مكان، هميشه در همه جا حضور دارد، معقول نيست. پس بايد در كلام، محذوفي چون «امر» يا «عذاب» باشد كه آمدن، به آن نسبت داده شود.
البته دلايل قرآني نيز اين دليل عقلي را تقويت ميكند. زيرا در آياتي با مفهوم مشابه، واژه «امر» به روشني آمده است:
فَاذَا جَاَء أَمْرُ اللّهِ قُضِيَ بالْحَقّ وَ خَسِرَ هُنَالِكَ المُبْطِلُونَ(غافر/ 78)
وَ غَرَّتْكُمُ الاَمانِيُّ حَتّي جَاءَ أمْرُ اللّهِ وَ غَرَّكُمْ باِللّه الغَرُوُر (حديد/ 57)
... و ذَلِكَ ديِن القَيِّمَةُ(بينه/ 5). تركيب «دين القيمة» در اكثر ترجمهها، به گونهاي وصفي معني شده است. هر چند كه «القيمة» صفت مشبه است، اما در اين تركيب نميتواند صفتي براي «دين» باشد و تلقي «مضافاليه» از «القيمة» نيز بر خلاف قواعد عربي بوده و با آياتي كه تركيب مشابه دارند، ناسازگار است. چون تركيب وصفي «الدين القيم» كه چهار بار در قرآن آمده است (توبه/ 36؛ روم/ 30 و 43؛ يوسف/ 40) و «كتبٌ قيمةٌ»(بيّنة/ 3) با «دين القيمة» يكسان نيستند.
در يك تقسيمبندي كلي، ايجاز حذف مي تواند شامل حروف، كلمات (اسمها و ضميرها) و جملهها باشد، اگر چه در برخي از كتابهاي علوم قرآني، انواع حذف بدون تقسيمبندي كلي بر شمرده شده است، اما در اين مبحث، انواع حذف بر اساس يك تقسيمبندي كلي با انسجام بيشتر مورد توجه قرار گرفته است و با ذكر نمونههايي از آياتِ قرآن و مقايسه ترجمهها با يكديگر، نقش محذوف در اختلاف ترجمههاي قرآن و دقت لازم به محذوفات براي رسيدن به فهم صحيحتر و ترجمه درستتر آيات، مورد بررسي واقع شده است.
1ـ1ـ حذف «لا»، يكي از مواردي كه در آن لا3 فراوان به چشم ميخورد، فعل مضارع است كه با أَنْ ناصبه آغاز شده و به عنوان مصدر مؤول براي بيان علت فعل پيشين خود بكار رفته است. در چنين آياتي اگر لا در ترجمه لحاظ نگردد، مفهوم از مسير اصلي خود دور ميگردد و گاهي نير بر خلاف حكمت الهي كفرآميز تصور ميشود. بر اين اساس در ترجمههاي كهن و معاصر و حتي ترجمههاي لفظ به لفظ مانند ترجمه معزي به نقش لاي محذوف در ترجمه درست توجه نشده است.
يُبَيّنُ اللّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلّوا(النساء/ 176)